۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

شبا خواب افکارمو میبینم...

داشتم با خودم فکر میکردم,خیلی فکر میکنم.چند وقته دیگه از فکر کردن حالم به هم میخوره.. یکی دو روزه با خودم لج کردم بدون فکر کردن کارامو میکنم,حرفامو میزنم...

داشتم با خودم فکر میکردم... به زندگی به درس به پول به رفیقا به خانواده به همه چی ولی ,ولی خیلی بیشتر از بقیه به خودم... به خودم به گرایشم,به آیندم,به اینکه یعنی منم میتونم یه دوست هم حس خودم داشته باشم.به چند سال تنهاییم فکر میکردم.به خودم..به خدا ا ا به حسم. به بقیه چیزها میتونم فکر نکنم ولی به این دو تا نه,دیگه از تصور کردنه یه دوست صمیمی هم حس که همه ی کارهامو با هم انجام بدیم,با هم دردودل کنیم,با هم تفریح کنیم,با هم شوخی کنیم و با هم به معنای واقعی کلمه دوست باشیم خسته شدم.
به خدا خسته شدم.
داشتم به خودم فکر میکردم که یه دفعه یه چیزی رسید به ذهنم که داغونم کرد : فکرشو بکنید اگه این وقتی رو که واسه ی این موضوع فکر میکنیم و صرف میکنیم,اگه فکرمون راحت میشد ,میتونستیم با این وقت زیاد چیکار کنیم؟؟جدی تا حالا فکر کردین اگه به اون کسی که میخوایم برسیم,چقدر میتونیم از وقتی که آزاد شده و خیالمون راحت شده,استفاده کنیم؟  میتونیم تمرکزمونو (اگه دانشجو هستیم)روی درس بذاریم و بیشترین نمره ها رو بگیریم و موفق باشیم.. 
واقعا به این موضوع فکر کرده بودید؟
اینا رو واسه دوستانی نوشتم که مثل خودم تا حالا اون کسی روکه میخوان پیدا نکردن...

کی؟ کجاست؟ اصلا وجود داره؟  نه, نگو فقط تو اینجوری هستی...  بهم ثابت کن خیلی ها مثل من هستن... زود باش 19 سالمم تموم شد ثابت کن..


۷ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

تو هنوز 19 سالته..دیر نیس..برای ما شروع بود..اینو قبول دارم که وقتی اونیو که میخوای پیدا کردی تمرکزت بیشتر میشه..اما مسولیتت هم بیشتر میشه..و اینا همه قشنگه..هنوز دیر نیس..بهش میرسی.. :-)

یوسف

A.L.I گفت...

خب آره منم تنهام ولی باید زندگی کرد

ناشناس گفت...

یوسف مال یک نسل دیگه است. من می تونم درک کنم چی میگی. احساس میکنی داری روز به روز پیرتر میشی و به مهمترین چیزی که می تونه روی همه چیز زندگیت تاثیر بزاره نمی رسی. خوب این که متوجه شدی این وقت فکر کردن خوب نست درسته اما راه حلش پیدا کردن نیست.
در واقع تو داری خیال رویای دست یافتنی می کنی. اونقدر بهش فکر کردی که حالا شده برات غول!
کیوان چقدر براش تلاش کردی؟! بیشتر فکر کردی یا عمل؟ توی منجم هستی؟ به ال.جی.بی می ری؟ با بچه های بلاگر ارتباط گرفتی؟
هروقت زیاد تلاش کردی و بهش نرسیدی، اون وقت حسرت این ثانیه ها رو بخور. البته اینم یادت باشه، اگه حسرت بخوری، باز هم وقتت تلف شده.
من درک می کنم و قبول دارم. ماها در این زمانه زودتر از نسل قبل رشد می کنیم و اگه زودتر هم بلوغ کرده باشیم می خوایم سریع تر به بزرگی برسیم. اما وقتی بزرگ شدیم، می خوایم بچه بشیم.
کیوان! زندگیت رو بکن. یه پسر خوشگل پیدا کن که با ادب باشه و مهربون و اولین تجربه خودت رو بکن!

آرش سعدی گفت...

سلام كيوان جان به حرف شايان گوش كن
منظورش از خط آخر من هستم.
كيوان جان بيا ياهو اگه برات مقدوره يه كم با هم چت كنيم
faghat_baraye_man@yahoo.com

ناشناس گفت...

من مدتهاست ميخوام برات نظر بذارم ولي اين سيستم نظرخواهيت اذيت ميكنه...
آخرش يه ايميل توي گوگل باز كردم! :-)
ميفهمم! تنهايي وحشتناكه! گاهي فقط ميخواي كه يه نفر بهت بگه كه دركت ميكنه و ميفهمه چي ميگي!
منم مدتها در طول روز رو به فكر كردن به گرايشم تلف ميكنم... آخه راستش هنوزم تكليفم با خودم معلوم نيست...
اعتقاداتم داره با روحم ميجنگه... نميدونم آخرش كدوم غالب ميشه و كدوم مغلوب...
منم 19 سالمه ولي فكر نميكنم كه سنمون زياد باشه! حالا وقت هست! چيزي كه آزارمون ميده تنهاييه! الان تمام جووناي ديگه گوشيشون رو پر كردن از شماره هاي دختراي جور واجور و حس تنهاييشون رو با اونا جواب ميدن ولي ما نميتونيم... ما كميم! ما پذيرفته نيستيم! ما براي ديگران عجيبيم! مشكل هم همينجاست!
خدا خودش كمكمون كنه! بايد طنابمون رو رها كنيم! :-)
از همه بدتر اينه كه گاهي شك ميكنم كه آيا توي راه درستي هستم يا يه غافل گناهكارم!!!! اين حس آدم رو ديوونه ميكنه!:-(
فعلا!

من (matm) گفت...

نظر قبلي رو من دادم!
نميدونستم با آدرس وبلاگ هم ميشه نظر داد! D:

غریبه 92 گفت...

چطور داری میگی سنت زیاده ؟ .. تازه 19 سالته .. راه های جلو روت زیادن .. هنوز خیلی فرصت ها داری .. موضوع امید دادن نیست ، موضوع مایوس نشدنه .. بحث اینه که اونی که تو می خوای پیدا کردنش احتیاج به زمان داره ، اینجور نیست که فردا صبح از خواب بیدار شی و اون کنارت باشه .. یعنی باید برای پیدا کردنش وقت صرف کنی .. اونی که باید بیاد ، خوش میاد .. مطمئن باش .. دقیقن به موقع هم میاد ..