۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

برا خودم که قلبم مثل برفا سفیده...

سالهاست روز بی بهونه وجود نداره
چشمهای پاکم داره بارون میباره
انقدر اشکای زلالمو خوردم
دیگه آب دریا برام شوری نداره


منتظرم واسه دیدن یه لبخند
تا تقویم گریم روزی شادی بیاره
هر روز و هردقیقم پُر اندوه
دریا شده خاکستری 
آسمون آبی نداره


زندگی کردن توی حباب...
حبابی از جنس کف 
دلبستنی نداره...

خاطرات جوونی پُر گرد وغبار
گرد و غباری که بدی ها رو جلو چشمام میاره


تموم لحظه هام توی تاریکی گذشت
توی این دنیا روزی وجود نداره...

حالا دیگه خستم ,بسه دیگه بستم
از دنیا بدی دیدم
مردن دیگه چی داره؟

من مثل یه قطرم تو آب دریا
بود و نبودم واسه کسی فرقی نداره..


ای کاش تو رویا بودم
زندگی بیهودم
رفته تو کثافت 
حالا برا کسی دیگه چه فرقی داره؟ 






 

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

کاشکی کلاغ بودم

به دوستم میگم:خوش به حالت.بهت حسودیم میشه.
میگه چرا؟
میگم:آزادی,نمیترسی... ,بهترین ها رو واسه خودت انتخاب میکنی.
میگه:زده به سرت؟k...شعر نگو,206 ای یه رو ببین,اوووف عجب k..یه! 
  

میگم:حوصله ندارم .
میگن چرا؟
میگم:هیچ کسی تو زندگیم نیست,هیچ عشقی تو زندگیم نیست,خیلی تنهام.
میگن:خب یکی رو پیدا کن که دوستش داری.
میگم:نمیتونم.نمیشه.هیچ کسی رو نمیشناسم.اعتماد ندارم.
میگن:چی داری میگی؟تو خیابون پُرِ.
میگم:اشتباه میکنین,اون چیزی که فکر میکنین نیست...


میگم بچه ها دعا کنین به اون چیزی که میخوام برسم...
میگن:وای دوباره این k..خل زد به سرش!


میگه:وای اگه پول داشتم,چه کارا که باهاش نمیکردم...
میگم:آدم بدون پول هیچی اِ,ولی پول همه چیز نیست.مهمتر از پولم هست.
میگه:مثلا چی؟
میگم:یکی که بهش اعتماد و تکیه کنی.
میگه:آره.راست میگی.


با هم داریم درد و دل میکنیم....
میگن مهربونی.
میگم:مرسی.

میگن مغروری.
میگم:بیشتر شهریوری ها اینجوری ان.

میگن تیپت دختر بازه!
میگم:فک میکنین!

میگن قابل اعتمادی.
میگم:چه فایده!
 

آخر سر بهشون میگم:
من آدم خوبی ام؟
با یه کم شوخی میگن: آره.
  
با التماس ازشون میپرسم:   
                                                 پس چرا اینقدر تنهام؟؟؟

 به اینجا که میرسم...
به خودم میگم  کاش یه کلاغ بودم,دونمو میخوردمو هیچی نمیفهمیدم.... 

این ناگذیرِ واسه من
سیر صعودی تا سقوط 
همیشه قصه ی سیاه
تمومه با حرف سکوت...




-- من آدم لوسی نیستم اصلا.! نمیدونم چرا نوشته هام یه کمی لوس میزنه!
-- چرا بعضی ها فک میکنن از .. فیل افتادن؟  
 

 

۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

چقدر سخته وقتی تو بخوای ,اونم بخواد ولی روزگار نخواد....


میترسم . میترسم. 
میترسم از دستش بدم.
میترسم این روزگار نامرد این دفعه هم...
میترسم ولی بازم خوشحالم.
میترسم ولی هنوز امیدوارم. چون
این یکی فرق داره.
زمان میتونه  ثابت کنه
خوشحالی منو
یا نامردی روزگارو...
ولی یه حس خوبی دارم که هر دقیقه بهم میگه:
این,خودشه... 

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

دو غریبه , دوتا اسم , دوتا قلب دربه در,دو نقطه چین... .

امیدوار دست به امتحان زدم.
ولی شرمنده ازش بیرون اومدم...
وقت خودمو و اونو بیشتر از این تلف نکردم,دوستانه از هم جدا شدیم...
تصمیم گرفتم بی تفاوت  ولی امیدوار صبر کنم,
به خودم گفتم:خودتو نمیتونی عوض کنی. به هر حال یه کسی هم اون بالا هست,
بلاخره یه روزی میبینتت,
بلاخره یه روزی این دلتنگیها و تنهایی هاتو درک میکنه...

خیلی عجیب بود
چند روز بعد یه چیزی  بعد از 3 ماه دیدم که حسابی جا خوردم!
کسی که حس خوبی بهش داشتم بعد از 3 ماه هنوز بیادم بود... 
دوتا غریبه آشنا,چند کیلومتر فاصله,یه نگاه ,دوتا نقطه چین بادوتا قلب در به در... 
اینارو که الان دارم مینویسم ,قلبم داره تاپ تاپ میزنه.,یه جوری ام! 
به این حالت چی میگن؟ 
ولی حس خوبیه.
میخوام تموم نشه.
باهاش یه ذوق و یه ترسو ,کلی استرس قاطیه.
باهاش چشمها روبستن و رویاهای جانانه ساختن همراهه...
به این حس چی میگن؟
امشب از کل روزهایی که وبلاگ داشتم خوشحال ترم.
با دمم گردو میشکونم!
ولی خدا اگه قراره بعدا تو ذوقم بخوره و حالم گرفته بشه , با تمام وجودم دعا میکنم:

                                              الهی امشب صبح نشه...

میخوام چیزای قشنگی که تو ذهنم ساختم هیچوقت خراب نشن...
امیدوارم که بتونم و امیدوارم که بخواد

دبیرستان که بودم , محکم وبا تمام زورم نیمکتمو تراشیدم و درشت چیزی نوشتم که تا امشب بهش ایمان داشتم:
                    
                                              تنها ترین تنها منم....

ولی امشب این حس عجیب ولی دوست داشتنی چیزِ دیگه ای میگه...
کاش میتونستم همین الان برم مدرسم وبا غلط گیر کنارش بنویسم:           
            
                                            از امشب دیگه اینطور نیست... .