۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

هنوز کلاغ قصه ی من به خونش نرسیده

یکی بود  یکی نبود
وقتی این یکی بود , اون یکی نبود
وقتی اون یکی بود , این یکی نبود
مهم نیست کی بود کی نبود.
مهم اینه که هیچوقت  این یکی با اون یکی نبود...
وافسوس که قصه ی مادر بزرگ همیشه درست بود:
                                  یکی بود , یکی نبود    ... . 

۱۰ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

به امید اون روز که یگی..یکی بود..اون یکی هم بود!...

یوسف

erfan گفت...

حکایت زندگی من...
هیچ وقت نشد ما دو تا توی دو موقعیت مناسب با هم باشیم.
یا من نبودم
یا اون نبود
در کلم که دیگه کلاغ من وسط راه خونش تصادف کرد مرد.
امیدوارم کلاغ قصه ی تو بالاخره بک روز سالم به خونش برسه.

Reza Cupid Boy گفت...

اِاِاِاِاِاِاِاِاِ نشد دیگههههههه.... نا امید نشو پسر خوب!!!
فردا یه روز دیگه است :)

شایان گفت...

اون یکی که بود بشه رفیق نبود. وقتی نبود بود... اونم که هست پس هم اون بود هم این بود...
نه؟!
همیشه برای هر چیزی یک راه حا هست. شایان (ره)

رهام گفت...

چی میشد اگه اون یکی بود این یکیم بود؟ چرا همش باید یکی باشه اون یکی نباشه؟

ناشناس گفت...

به امید روزی که هیچ "بودی" گیر ِ "نبود" نیفته.

سالار گفت...

من هستم تو هم باش
چرا ماها برای هم نیستیم و از دیگرانی که نمیشناسیم طلب بودن میکنیم
خوب وقتی همدیگر را می شناسیم خوب باهم ارتباط برقرار کنیم دیگه
البته با کمی احتیاط

راستی من سالار هستم
لینکت کردم دوست داشتی منو لینک کن

مهرزاد گفت...

آقا کلاغه بنزینش تموم شده شاید.دوگانه سوز هم که نیس.یه پیت دستس گرفته کنار اسمون میخواد از هوا پیما ها بنزین بگیره!ولی اخرش به خونش میرسه.نگران نباش....

سینا گفت...

پس اون روز کی میاد که بگیم یکی بود اون یکیم بود وقتی اون یکی نبود ..دیگه اون یکیم نبود

مهرگان گفت...

چه حقیقت تلخی.